۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه
فیروزه و فیروزه خانم
در گمانه 2×2 متر به پایین می رفتیم. آثار معماری در بالا شناسایی شد. لایه های سیلابی روی هم انباشت شده و بعد کف های اندود شده با گل اخری تازه شناسایی شده بودند. این در تخصص ما یعنی به دوره مس- سنگی رسیده ایم و آثار سرجا است. در دو جا کاوش می کردیم و تعدادی دانشجویان زیر نظر شراره فرخ نیا کار میدانی نمونه برداری انجام داده بودند و روی اثار کار می کردند. کارگری پیام اورد به کارشناسان گفته اند بیاید. پرسیدم چرا. گفت به چیزی مثل سنگ رسیده اند نمی دانند چیست. سفید است. توصیف را دقت کنید. رفتم انها در عمق حدود 80/3 بودند. جمجمه بود. در گمانه لایه نگاری این یعنی مشکل چون با محدودیت بودجه باید توقف می کردیم. حدود 10 روز سه نفری در عمق روی جمجمه و اسکلت کار کردیم. انتظار می رفت ظروف سفالی همراه داشته باشد اما چنین نبود. روز چهارم درفش همکارم به چیزی آبی رنگ برخورد. چنین گفت فیروزه است. نگاهی چپ کی کردم گفتارش را عوض کرد. گفت مثل اینکه پلاستیک است از بالا افتاده. تلاش ما در پنهان کردن بود از کاوش های شبانه و قاچاق بیم داشتیم. خلاصه به اعتبار تنها شئی که همراه اسکلت بود. نام این اسکلت فیروزه خانم پیشنهاد شد. البته فرایند به طول انجامید.
استاد فروزانفر که انسان شناس پژوهشکده بود امد و اطلاعات کلی را استخراج کرد. اسکلت مربوط به خانمی بود که در سن 40 تا 45 سالگی فوت شده بود. احتمالا زیر خانه مسکونی شان دفن شده بود. بدنش مانند تدفین های این دوره با گل اخری اندود شده بود. قطعه ای فیروزه بین لگن و کمرش گذاشته شده بود. مهره ای فیروزه تراشیده شده سوراخ شده بود. من در مصاحبه های ان روزها گاهنگاری 3300 تا 3400 پیش از میلاد را برایش پیشنهاد کرده بودم. ما در شبی سرد با تلاشی که از صبح اغاز شده بود. اسکلت را با کمترین امکانات به موزه نیشابور حمل کردیم. مطالعات ادامه پیدا کرد. پاکسازی، و البته بخشی از پای اسکلت مشهور به فیروزه خانم را برای آزمایش کربن 14 ارسال کردیم. حالا می دانیم که اسکلت مربوط به 4350 پیش از میلاد بوده است. زنی 40 تا 45 ساله که جای شکستگی روی سرش جوش خورده و تعدادی از داندان هایش در زمان زندگی ریخته بود.
او به نظرم کشفی مهم بود چون فیروزه را دربافتار اصلی در کنار اسکلت مربوط به دوره مس –سنگی نشان داد. فیروزه ای تراشیده شده ان هم در دشت نیشابور که هنوز هم معدن فیروزه اش مشهور است.
ما این اسکلت را به موزه نیشابور دادیم. میراث فرهنگی بدون هماهنگی با بنده آن را برای نمایش به مشهد برده بود و اکنون در شرایط نامطلوبی نگهداری می شود. این پژوهش و مطالعات بین رشته ای آن سه سالی به طول انجامید. یک پایان نامه ارشد و بخشی از پایان نامه دکتری مرا تشکیل می داد. روزهای روز برانتشار گزارش اقادام کردیم تا داشت به نتیجه می رسید شب شد و اکنون که شب تار تار است. یاداوری پژوهش هنوز ناتمام است. بودجه هر ساله پیگیری اما بی نتیجه بود.
۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه
باستان شناسی
امروزه کار باستان شناس را، اگر درمورد گذشته باشد، عموما نوعی بازسازی قلمداد می کنند. بازسازی که در این زمان انجام شده است و ممکن است تحت تاثیر زمان خودش باشد. حال این سئوال ممکن است پیش آید که کار او مگر ممکن است در مورد گذشته نباشد! البته ممکن است. این تصور که باستان شناس با تاریخدان همکار است و اینکه او برای میراث فرهنگی و در باره میراث فرهنگی کار می کند؛ یواش یواش این تصور را در جامعه ما پدید آورده که او الزاما در مورد گذشته کار می کند! اما واقع امر چیز دیگری است، لااقل در دنیای معاصر چیز دیگری است. همکاران ما در باره گذشته هم پژوهش می کنند؛ درباره میراث فرهنگی نیز کار و پژوهش می کنند. اما ما(باستان شناسان) تنها در مورد گذشته کار نمی کنیم. ممکن است درباره جامعه معاصر هم با روش های خاص خودمان پژوهش کنیم. در باره آینده هم پژوهش می کنیم و پیشنهاد ارائه می کنیم. میراث فرهنگی یعنی آنچه به ارث رسیده و درزمینه فرهنگ است، ضرورتا مربوط به گذشته می شود. باستان شناسی با آن تفاوت دارد. باستان شناسی یک دانش انسانی است. دانشی که قول یکی از بزرگان آن چنین است: باستان شناسان تغییرات در جامعه انسانی را برمبنای مطالعه داده های دنیای مادی مورد مطالعه قرار می دهد(Gorden Chiled). این تاکید بر ماده و مواد فرهنگی، تفاوت باستان شناس و تاریخدان را نیز مشخص می کند. البته یادآوری کنم آنها(باستان شناسان) در دهه های گذشته عمدتا درباره گذشته انسان ها مطالعه می کردند اما در دهه های اخیر با روش های شان، داده های مادی جامعه معاصر را هم مورد مطالعه قرار می دهند. این بحث اساسی را در روزهای آینده و شماره های آینده پرورش می دهم. در این نوشته همان برداشت سنتی از باستان شناسی را دارم که برای خوانندگان ملموس است. و در باره باستان شناسی دشت نیشابور از قدیم به جدید بحث می کنم که کم و بیش به منطقه آشنا هستند.
در دشت نیشابور، تا به امروز که این نوشته را می خوانید، آثاری قدیم تر از تپه برج نمی شناسیم. در آینده ممکن است پژوهش ها آثار دیگری را نشان دهد. تپه برج واقع در جنوب شرق روستای برج(بخش زبرخان) حدود 16 هکتار مساحت دارد. بوسیله میراث فرهنگی به ثبت رسیده. و آثار آن عمدا مربوط به دوره هایی است که انسان ها هنوز خط و کتابت را نمی شناخته اند. دوره هایی که همکاران ما بطور کلی آن را "پیش از تاریخ" یعنی قبل از اختراع نگارش، می خوانند. اگر خط و کتابت وجود نداشته، پس چگونه در مورد آن انسان ها و فرهنگ شان مطالعه و پژوهش می کنیم؟ ظرافت موضوع شاید در همین نکته ساده باشد! ما انسان ها فعالیت های گسترده ای انجام می دهیم که در مواد نمود پیدا می کند و با روش های خاص باستان شناسی از طریق پژوهش در مواد فرهنگی قابل مطالعه است. این مواد ممکن است گوشت و پوست تن مان باشد که در نتیجه تغذیه و ... شگل گرفته است. یا ساخت و ساز و فعالیت هایی باشد که در دنیای مادی چیزی از آن بجا می ماند. حتی ممکن است این چیز، خودش تنها مادی، نباشد. مانند شعری که سروده می شود و بر کاغذ نوشته می شود. این شعر اضافه بر کاغذ و جوهر و نشانه های نوشتاری، برای خواننده ای که زبان آن را می داند مفاهیمی را منتقل می کند که غیر مادی هستند. مثال ملموس تری هم می توانم شرح دهم: هیچگاه به زباله های آشپزخانه که هر شب بیرون می گذارید فکر کرده اید. آن زباله ها نیز مواد فرهنگی هستند و اطلاعاتی درباره شما ارائه می کنند به شرط اینکه کسی بخودش زحمت داده باشد و درباره آنها و نمود رفتارهای شما در آن سئوال هایی داشته باشد. آیا اگر ده سال پیش فقط ده سال، یکبار زباله های آشپزخانه را بررسی می کردید اینقدر که حالا انواع ظروف یکبار مصرف(یک کرت مصرف) در آن می بینید در میان آن مشاهده می کردید. این یعنی تغییر، تغییری که در مواد فرهنگی پدید آمده اما حاوی اطلاعاتی در مورد این است که شما چه چیزهایی حتی با چه مارک هایی را مصرف کرده اید. تپه های باستانی نیز همین است. محل زندگی انسان ها، محلی که زباله های آن از آن خارج نمی شده، نخاله های معماری هم سرجایشان صاف می شده و روی آن دوباره ساخت و ساز انجام می شده است. محلی که سال های سال بوسیله انسان ها استفاده شده و مواد فرهنگی حاصل از فعالیت های آنها در دوره های گوناگون روی هم انباشت شده است. بازهم سئوال ما باستان شناسان چه می کنیم؟ محل زندگی و فعالیت انسان ها را مطالعه می کنیم. مطالعه از آن نوعی که اضافه بر خواندن از روی نوشته ها، یا گوش کردن به قصه ها، کسب اطلاعات از مواد فرهنگی را هم شامل می شود. هر تغییری در مواد فرهنگی برای ما معنی دار است. تغییرات و معناهایی که تغییر دهنده حتی در مورد آن ممکن است فکر نکرده باشد. مثل مواد خوراکی که مصرف کرده و دورریزی(زبله هایی) از آن که دور می ریزیم! ما مهندسی "ورچپه"(برعکس) کار می کنیم: مهندس از مواد اولیه چیزهایی می سازد و در اختیار شما می گذارد تا از آن استفاده کنید. شما آن را استفاده می کنید و پس از استفاده دور می اندازید یا خانه هایتان را نوسازی می کنید و نخاله ها را دور ریز می کنید. ما (باستان شناسان) ماترک شما را مطالعه می کنیم و سئوال هایمان در مورد تغییرات پدیده آمده در زندگی شما را پاسخ می دهیم. بیشتر کار ما در مورد مواد فرهنگی و قاعده مندی هایی است که می توان از آن در آورد. البته ما نوشته ها را هم می خوانیم، نوشته ها نیز از این نظر که اطلاعات دقیقی ارائه می کنند در کار ما بسیار غنیمت هستند. اما از یاد نبریم که نوشته ها حتی در جامعه معاصر محدود اند و درباره موضوع های محدودی هستند.
۱۳۸۹ تیر ۲۲, سهشنبه
باستان شناسی دّرود(1)
دّرود
این نام شهری است که در حدود 30 کیلومتری شرق شهر نیشابور و در داخل درۀ خوش آب و هوایی شکل گرفته است. محصولات باغی و میوه های درختی عمده تولید این شهر است. دّرود حدود 40 سال سابقه شهر دارد(نقل از آقای حسینی) اما به سبب انزوا در دره و دروی نسبی از جاده نسبت به استقرار های همجوارش مانند قدمگاه رشد و توسعه نداشته است.
چشم انداز طبیعی درود به این صورت است که در دره ای در دامنه های جنوبی بینالود قرار دارد. رودخانه ای در آن جاری است. منطقه نسبت به دشت نیشابور مرتفع تر و خوش آب و هوا تر است. در عین حال دّرود با محدودیت فضا روبرو است به همین سبب بافت سنتی آن دارای خانه های متراکم است. درود از دشت با تپه ها و برامدگی هایی جدا می شود. دره ای ییلاقی در دامنه های جنوبی بینالود با برامدگی های طبیعی از عرصه دشت جدا می شود. از راه هایی داخلی فلات ایران جدا می شود. از این موضوع و موقعیت طبیعی استفاده خواهم کرد.
قلعه سرخ
این نام قلعه ای در روی یک ارتفاع تک در جنوب شهر درود است. این ارتفاع و قلعه روی آن موقعیت ژئوپلوتیک نسبت به شهر درود دارد. مثل دروازه است. اگر کسی قلعه را در اختیار داشته باشد می تواند درود دره ای خوش آب و هوا را در کنترل و اختیار داشته باشد. قلعه مستطیل شکل است اما پلان آن از فضای صاف شد روی ارتفاع پیروی کرده است. معماری قلعه مثل اکثر قلاع در ایران داخلی از معماری رسمی با مصالح و تکنیک های دولتی پیروی نمی کند. کلا قلعه از مصالح بوم اورد ساخته شده است. تعادا بسیار کمی اجرهای با قطر حدود 7 سانتیمتر در دو شکل نیمه و کامل حدود 30 × 30 در آن مشاهده شد. به نظر این اجرها متاخر است. و در اواخر مثلا سال های پس از صفوی که قلعه گاه و بیگاه؟ استفاده می شده به ان حمل شده است. همه اطراف قلعه در سطح بالایی بوسیله حفران غیر مجاز کنده شده است. اما اینجانب به عنوان یک متخصص اطمینان می دهم که کندو کاو در قلعه بی نتیجه خواهد بود. چون قلاع اصولا موقعیت اسکان نظامیان رده پایین است و انها فاقد چیزی ارزشمند هستند.
درقلعه سه دوره براساس داده های سطحی یعنی سفال شناسایی شد. و این هر سه دوره اول اینکه وابستگی قلعه به درود و کاربردی بودن موقعیت آن را نشان می دهد. به نظر می رسد در این دوره ها قلعه کاربردی بوده است. با این شواهد احتمال وجود آثار همین دوره ها در درود بسیار بالا است چون اشاره کردم قلعه وابسته به درود است هرگاه قلعه استفاده می شده درود هم مورد استفاده بوده است. جدید ترین دوره قلعه به نظر براساس موقعیت آن مربوط به دوره های میانی اسلامی است. قلعه سرخ احتمال بسیار دارد که قلعه ای مربوط به اسماعلیان باشد. انها هستند که چنین موقعیت هایی را در ایران داخلی در اختیار می گرفتند. دوره دوم که در قلعه شناسایی شده دوره تاریخ است. آثار دوره تاریخی احتمالا اواخر اشکانی اوایل دوره ساسانی در زیر ساختارهای معماری قلع وجود داشته سفال های این دوره در این زمان نیز در پای قلعه شناسایی می شود. دوره سوم که پایین ترین اثار در قلعه است و بسیار محدود نیز هستند اثار اواخر دوره آهن است. می توان اثار اواخر دوره اهن را آثار غیر رسمی دوره هخامنشی در خراسان قلمداد کرد. این نظر را تنها براساس دو قطعه که یکی از آن دو فرم ظروف لاله ای دوره یا شده را دارد اعلام می کنم. این قطعات را خانم دلخوش در اختیار قرار داد.
سه دوره ای که هر سه دوره براساس شواهد قراین در منطقه اثاری دارد. آثار غنی دوره اهن را نگارنده در لایه های بالایی تپه برج در جنوب روستای برج شناسایی کرده است. گاهنگاری پیشنهادی برای ترک آن استقرار اواخر دوره اهن حدود 600 تا 700 پیش از میلاد است. دوره دوم تاریخی یا همان اواخر اشکانی و اوایل ساسانی است آثار این دوره در نیشابور قدیم بوسیله هئیت امریکایی و همچنین هیئت ایرانی- فرانسوی شناسایی شده است البته اطلاعات تخصصی بیشتری می خواهد. دوره اسماعیلیلن انقدر اظهر من الشمس است که وارد بحث نمی شوم. موقعیت خاص قلعه و ساختار سیاسی –اجتماعی این دوره ها موجب شده که من این دوره ها را برای استفاده از قلعه پیشنهاد کنم.
تا فرصتی دیگر و بازدید دیگر
۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه
شهر نه نه من غریبم
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم پایی زنشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح که این صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
حکیم عمر خان خیام نیشابوری
پایه ها را باز می گویم
نیشابور نام دشتی کوهپایه ای در مرکز و غرب خراسان است. این دشت در دامنه های رو به جنوب ارتفاعات بینالود واقع شده است. ارتفاعات دیگری که وابسته به کوه سرخ است در جنوب دشت کشیده شده است. نیسابور از دشت های مرتفع ایران و آسیای مرکزی است. می دانیم که پست ترین نواحی دشت خروجی کالشور از این دشت است و حدود 1050 متر از سطح دریا ارتفاع دارد. رشته کوه بینالود با جهت شمال غربی - جنوب شرقی کشیده شده است. این جهت دقیقا رو به تابش آفتاب در فصول گرم سال است. تاثیر این عامل ساده را در باستان شناسی دشت نیشابور بحث خواهم کرد.
از نظر طبیعی و فرهنگی دشت نیشابور قابل تقسیم بندی به ناحیه های زیر است:1) ارتفاعات و دره های کم وسعت میانکوهی.2) کوهپایه ها و مخروط افکنه 3) نواخی دارای شیب ملایم در سطح دشت 4) نواحی پست که کالشور آن را زهی کشی می کند. این تقسیم بندی بیشتر بر مبنای بافتار طبیعی دشت است.
آغاز می کنم
بنام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
این یک وبلاگ تخصصی است. من یک متخصص در رشته باستان شناسی پیش از تاریخ هستم. از لقب و شهرت خوشم نمی اید. اما از اگاهی دادن به انسان ها خرسند می شوم. از رعایت کردن آنها احساس خوبی دارم و این فضا را تنها برای تبادل نظر و گسترش آگاهی های تخصصی خود و انتشار آن اگاهی ها باز نموده ام.
آنچه مرا براین مهم داشت فرایندی به شرح زیر است:
من از سال 1369 در نیشابور زندگی نمی کرده ام. در بهار امسال 1389برای زندگی در زادگاهم برگشته ام. امید وارم که بتوانم موثر واقع شوم. همکاران ارجمند در رشته ها و تخصص های دیگر بویژه در رشته های پزشکی که با زحماتشان سلامت جسمی به جامعه را تداوم می بخشند مرا برآن داشتند که تامل کنم. تامل در مورد اینکه چگونه می توانم لطف انها و زحماتشان را جبرانی نسبی کرده باشم. چگونه می توانم با تخصصی ناشناخته در جامعه و شهری که زندگی می کنم موثر واقع شوم. اولین گام آگاهی دادن از طریق نوشتار وب لاگی بود امیدوارم در اینده بتوانم این را ادامه دهم . گام های بلند تر بردارم. من با محدودیت وقت مواجه هستم اما هرجا بتوانم در وقتم صرفه جویی کنم به این مهم می پردازم.
در همین گام نخست از سرکار خانم دکتر فاطمه ریئسی(متخصص کودکان) جناب آقای دکتر شهرام بیات (متخصص داخلی و گوارش)و جناب آقای دکتر سپهریان(رادیولوژیست) تشکر و قدردانی می کنم. تشکر برای اینکه مرا به تامل وادشتند.
متخصص مهجور در شهری نیشابور نام